رها كوچولورها كوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

رها عشق مامان و بابايي

يك خاطره جالب

1391/5/3 8:51
نویسنده : مريم
56 بازدید
اشتراک گذاری

هميشه فكر مي كردم خيلي سخته بخوام رها رو از پنبه ريز بگيرم واسه همين هميشه پشت گوش مي انداختم و مي گفتم بذار بزرگتر شه تا حسابي متوجه باشه و نخواد خونه را نجس كنه ولي مثل اينكه دختري ديگه خسته شده و نمي خواد پنبه ريز بشه اخه از كلي وقت پيش همش پنبه ريزش رو بيرون مياره و با شورت مي گرده .بهش مي گفتم رها جون وقتي جيش داري بگو تا ببرمت روي صندليت باشه ؟ اونم سري تكون مي داد و مي گفت باشه ولي بعضي وقتا از دستش در مي رفت و اون كاري كه نبايد ميشد ميشد بعدشم با اون صداي شيرينش مي گفت ماماني پي پي دارم . يك روز كه مي خواستم رها رو خواب كنم من رو تختش دراز كشيده بودم ولي اون پايين تخت بود و داشت بازي مي كرد كه يه مرتبه ديدم رنگش قرمز شده و داره زور مي زنه گفتم ماماني پي پي داري گفت نه نه بشين بشين گفتم مامان داري پي پي مي كني ولي اون اصرار داشت كه نه بشين بشين نگو گل دختر فكر مي كرده فقط وقتي جيش داره بايد بره رو صندليش بشينه . از ديروز تا حالا هم دخملي مستقل شده و خودش تا جيش و پي پي داره مستقيم مي ره روي صندليش ميشينه و كارشو انجام ميده قربونش برم الهي كه اينقدر باهوش و فهميده است . خدا رو شكر اين پروژه بدون هيچ زحمتي و با همكاري دختري به خوبي و خوشي به بهره برداري رسيد . مي مونه از شير گرفتنش كه اونم ايشاله اول مهر ولي اينو فكر نكنم به همين راحتي بشه انجامش داد اخه رهايي خيلي به مي مي وابسته است خدا خودش كمك كنه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)