ماجراي عكس 4*3
ديشب واسه سومين بار رفتيم آتليه روژين كه عكس بندازيم ولي بازم به محض رسيدن شروع كردي به بهونه گرفتن و همش مي گفتي بريم ددد و به هيچ صراطي هم مستقيم نبودي خلاصه برگشتيم خونه قرار شد خودم ازت عكس بندازم و ببرم واسه چاپ چند تا عكس ازت انداختم كه زياد جالب نشد و همش مي گفتي بسه ديگه خيلي خسته بودي آخه ظهر هم نخوابيده بودي منم بيخيال شد و زنگ زدم آريا فيلم تا از عكسهايي كه اونجا انداخته بوديم يه عكس 4*3 واسمون چاپ كنند . بابايي كه اومد با هم رفتيم خونه عمه جون ليلا كه عمه سميه ، عمه عادله ، زن عمو حمداله و عمو عادل هم اونجا بودند . كلي بازي كردي و خنديدي آخرشم تو بغلم خوابت برد . وقتي رسيديم خونه رعد و برق شديدي ميومد منم آوردمت تو اتاق خودمون نصف شب بيدار شدي و نون و پنير و پسته مي خواستي شير و موز و گردو و بادام خوردي و دوباره خوابيدي .
دخترم
به من تكيه كن ! من تمام هستی ام را دامنی می كنم تا تو سرت را بر آن بنهی ! تمام روحم را آغوشی مي سازم تا تو درآن از هراس بياسائی ! تمام نيروئی را كه در دوست داشتن دارم دستی می كنم تا چهره و گيسويت را نوازش كند ! تمام بودن خود را زانوئی ميكنم تا بر آن به خواب روی ! خود را , تمام خود را به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از آن بياشامی , از آن برگيری , هر چه بخواهی از آن بسازی , هر گونه بخواهی باشم ! از اين لحظه مرا داشته باش!
بايد سريع برم خونه وسايلامونو جمع كنم آخه قراره امشب سه نفري با مامان جون و باباحاجي و خاله مينا بريم پابوس امام رضا (ع).اين اولين باره كه داريم با دخترم مي ريم حرم مطهر . انشاءاله وقتي برگشتم همه رو تعريف مي كنم .
هر شب در خيال خويش
ضريحت را
با آب ديدگانم غبارروبى مى كنم
و با نسيم
كبوتران ضريحت را
در ديدگانم
مجسم مى كنم
و بر گنبد طلايى ضريح تو
طواف مى گذارم
چشم هايم شيدا
براى يك لحظه
يك ثانيه
حضور صميمى ات را
در ضريح ترسيم مى كند
و من
بى قرار مثل يك قطره حباب
رنگين ترين رؤيا و مجنون ترين مجنون
مى گردم
و از خطوط سبز تخيل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
حكايت هاى خسته جانم را بازگو مى كنم
و كبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خويش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم
*****
عشق بى نهايت
دل به زيارت تو اوج مى گيرد
اى رضا!
مى آيم به سوى تو
تو اى عشق بى نهايت!
و تو
عاشقانه عقده هاى دلم را مرحمى مى شوى
و هاى هاى اشكهايم
به زيارت تو
از ديدگانم جارى مى شود
اى ملكه دلهاى خسته!
تو جام مرا پر از شراب معنويت مى سازى
و من
عاشقانه نامت را فرياد مى زنم:
اى امام هشتمين!
اى ضامن آهوان رميده!
تو معيار سنجش صداقت هستى
تو آسمان زلال دلها هستى
*****
عشق،
پنجره فولادت را معنا مى كند
و دل به زيارت تو اوج مى گيرد
اى ضريح سراسر نور!
با دلى آكنده از صداقتهاى تو
با جامى تهى از عشق
و چشمانى بر گل نشسته
به سوى تو مى آيم
و پرندگان حرمت
عروجت را معنا مى كنند
و عاشقانه دانه از لانه نور برمى چينند
و تو را مى ستايند
اى بزرگ ترين واژه كلام!
تو عروج آسمانى كرده اى
و تمامى زائران ضريحت را
به سوگ عشق نشانده اى
كه همه سينه ها و همه جانها
تو را مى طلبد